قصه از کجا شروع شد؟

چرا من و تو به احمقانه ترین وضع رمانتیک موجود، مثل قهرمان های قصه ها می مونیم که به هم نمی رسن و مزه قصه هم به همین نرسیدن شونه؟ چه کار کنیم که هم قصه مون، شاهکار زندگی مون مزه داشته باشه، هم من و تو به هم برسیم؟

بهت می گم چایش خوشبو ئه. می نویسی: چای دو غزاله.

خلی. مث خودم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد