کس و کار

فقط وقتی از یه بک گراند خانواده محور اومده باشی، همه عمرت رو با ظریف ترین پیوندها به خانواده ات سپری کرده باشی و بعد یهو بیای جایی که سلام علیک ها هم رو حساب کتابه، فقط همین موقع است که ممکنه دلت برای دورترین آدمی که می شناختی هم تنگ بشه، فقط همین موقع است که با سلام گفتن به زبان فارسی به یه آشنای دور، احساسی بهت دست بده که انگار یه صبح زود بهاری رفتی پارک یه ساعت دویدی. فقط همینجاست که آدم قدر آدم رو می دونه.

چیه غزال خانوم، باز غرغرو شدیم؟

چیزی نیست.

برای ما جمعه "روز بدی" نیست. "روز بی حوصلگی" ماها یک شنبه است....

من و من

روی چمن تازه می نشینم، چشم هایم را می بندم و فکر می کنم، چه خوب بود اگر با هم راه می رفتیم زیر باران، از کوچه پس کوچه های پرگل و درخت رد می شدیم، راه های پرت قدیمی دور را کشف می کردیم، گم می شدیم، دیر می رسیدیم. با هم می رسیدیم.

باران می بارد، گم می شوم، کوچه های پر گل هستند، راه های پرت قدیمی هستند، اما تو نیستی. هستی ولی خودت نیست. شبح دروغ هایت است، که باور کرده بودم. کاش دروغ نگفته بودی. و گرنه محال بود زیر باران تنها بروم، بدون تو و بدون یاد تو. خودم تنها.