-
بعد از 10 سال
جمعه 4 بهمنماه سال 1387 22:56
بعد از دقیقا 10 سال سر و کله مریم پیدا شد. 10 سال بعد از نشستن پشت اون میز و نیمکت ها، 10 سال بعد از گونی پوشیدن، 10 متر پارچه جلو بسته و مقنعه های تا مچ دست، جریمه شدن به خاطر دوربین بردن آخر سال به مدرسه که با بچه ها عکس یادگاری بگیریم، 10 سال بعد از تایتانیک، 10 سال بعد از ایران – استرالیا. ازم پرسید: چطور گذشت؟ و...
-
سلام بر غم
جمعه 4 بهمنماه سال 1387 22:03
سه غم آمد به جانم هر سه یکبار غریبی و اسیری و غم یار غریبی و اسیری چاره داره غم یار و غم یار و غم یار.... می دونی این شعر از کیه؟
-
نخبگان
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1387 23:05
دیدی بعضی ها چه قدرت کلامی دارن. نه حالا لزوما سخنورها و گوینده ها. همین آدم های معمولی. مثلا پدر بزرگم انقدر یه داستان رو قشنگ تعریف می کنه که حتی اگه 10 بار هم شنیده باشی ( که معمولا این طوری هم هست ) ، باز هم برات جالبه، یا برادرم، خیلی به جا حرف می زنه، می دونه چی رو کِی بگه و این باعث میشه حتی اگه حرف خاصی نداشته...
-
گنج
پنجشنبه 3 بهمنماه سال 1387 22:46
بین این همه سوغاتی ریز و درشت و خوشگل و خوشمزه و خوشبو مامان، چیزی بود که خیلی غیر قابل انتظار بود، تک بود و دلم خواست برات بنویسم اش. یه تکه کاغذ قدیمی. به تاریخ 17 تیر 1370، با یک دستخط نا آشنا. مامان گفت:- ببین دست خط تست وقتی کلاس چهارم بودی! -نه مال من نیست نکنه مال خودتونه؟ -نه مال منم نیست. کی این متن رو نوشته...
-
تلقین
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1387 20:38
این روزها که می گذرد شادم این روزها که می گذرد شادم که می گذرد این روزها شادم که می گذرد.... قیصر امین پور
-
سهراب - قسمتی از مسافر
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1387 16:02
- چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی . - چقدر هم تنها ! - خیال می کنم دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی . - دچار یعنی عاشق - و فکر کن که چه تنهاست اگر که ماهی کوچک، دچارآبی دریای بیکران باشد - چه فکر نازک غمناکی ! - و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است . و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست - خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند و دست...
-
سهراب - دوست
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1387 15:52
بزرگ بود و از اهالی امروز بود و با تمام افق های باز نسبت داشت و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید. صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود. و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد. و دست هاش هوای صاف سخاوت را ورق زد و مهربانی را به سمت ما کوچاند. به شکل خلوت خود بود و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را برای آینه تفسیر کرد. و...
-
سهراب
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1387 15:51
رفته بودم سر حوض تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب آب در حوض نبود . ماهیان می گفتند : هیچ تقصیر درختان نیست . ظهر دم کرده تابستان بود، پسر روشن آب، لب پاشویه نشست و عقاب خورشید، آمد او را به هوام برد که برد . به درک راه نبردیم به اکسیژن آب . برق از پولک ما رفت که رفت . ولی آن نور درشت، عکس آن میخک قرمز در آب که...
-
نوبت عاشقی
یکشنبه 29 دیماه سال 1387 11:58
گفتم آهن دلی کنم چندی / ندهم دل به هیچ دلبندی وان که را دیده در دهان تو رفت / هرگزش گوش نشنود پندی خاصه ما را که در ازل بوده ست / با تو آمیزشی و پیوندی به دلت کز دلت به درنکنم / سخت تر زین مخواه سوگندی یک دم آخر حجاب یک سو نه / تا برآساید آرزومندی همچنان پیر نیست مادر دهر / که بیاورد چون تو فرزندی ریش فرهاد بهترک می...
-
فرودگاه
شنبه 28 دیماه سال 1387 23:46
یه هفته ای میشه که می خوام بنویسم ولی راستش وقت نکردم، یه کم هم تنبلی کردم. تا این که امشب عدل وقتی از برنامه نمایش فیلم مون بر می گشتم (یه کارگردان جوون فیلم مستند شو می خواست از طریق ما معرفی کنه) خیلی حالم خوب بود، هم کلی با بچه ها گپ زده بودم و خندیده بودیم، هم داشت برف می اومد. از اون برف های خوبِ (( برف می بارد...
-
ساز و دهل
جمعه 6 دیماه سال 1387 18:34
جِنگ و جِنگ ساز میاد / از بالای کانزاس میاد اگه گفتی چی شده؟ مامانم داره میاد... فقط چند ساعت دیگه مونده....
-
شمع و گل و پروانه و بلبل همه جمعند
جمعه 6 دیماه سال 1387 12:13
شبی یاد دارم که چشمم نخفت / شنیدم که پروانه با شمع گفت: که من عاشقم گر بسوزم رواست / تو را گریه و سوز باری چراست؟ بگفت: ای هوادار مسکین من / برفت انگبین یار شیرین من چو شیرینی از من به در می رود / چو فرهادم آتش به سر می رود همی گفت و هر لحظه سیلاب درد / فرو میدویدش به رخسار زرد که ای مدعی عشق کار تو نیست / که نه صبر...
-
شعر روز- حافظ
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 17:27
سحرم دولت بیدار به بالین آمد / گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام / تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای / که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد گریه آبی به رخ سوختگان بازآورد / ناله فریادرس عاشق مسکین آمد مرغ دل باز هوادار کمان ابرویست / ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد...
-
امین و اکرم، برادر و خواهر هستند
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 23:48
امین و اکرم، برادر و خواهر هستند. دقیقا سر همین درس بود که بمباران شد. یعنی نه این که از قبل بمباران نبود، چرا بود ولی ما هنوز مدرسه می رفتیم. هر موقع بمب می زدند و رادیو و تلویزیون آژیر قرمز پخش می کرد، می رفتیم پناهگاه. پناهگاه.... آن موقع پناهگاه ما، زیر زمین مدرسه بود. که با درهای آهنی از حیاط جدا می شد. وقتی آژیر...
-
شعر روز
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 23:46
ببین این شعر که اصلش اینقدر زیباست رو امروز چه غلط و دقیقا به معنی عکس استفاده می کنیم. فکر کنم از جامی باشه: افسوس که دلبر پسندیده برفت / دامن ز کفم چو عمر در چیده برفت از دیده برفت، خون ز دل نیز رود / از دل برود هر آنچه از دیده برفت
-
دعاهای شب یلدا (با کمی تاخیر!)
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 12:51
· عمرتون صد شب یلدا، دلتون قد یه دریا، توی این شبهای سرما، یادتون همیشه با ما. · بیا ای دل کمی وارونه گردیم، برای هم بیا دیوونه گردیم، شب یلدا شده نزدیک ای دوست، برای هم بیا هندونه گردیم. · روی گل شما به سرخی انار، شب شما به شیرینی هندوانه، خنده تون مانند پسته، و عمرتون به بلندی یلدا. · تا شب یلدا نرود، صبح صادق ندمد...
-
شعر روز
شنبه 30 آذرماه سال 1387 18:13
در خم زلف تو از اهل جنون شد دل من / و اندر آن سلسله عمری است که خون شد دل من در ازل با سر زلف تو چه پیوندی داشت / که پریشان شد و از خویش برون شد دل من این همه فتنه مگر زیر سر لطف تو بود / که گرفتار، بدین سحر و فسون شد دل من سوخت سودای تو سرمایه عمرم ای دوست / می نپرسی که در این واقعه چون شد دل من بی نشان گشتم و جستم...
-
شب انار و به
جمعه 29 آذرماه سال 1387 12:46
امشب شب یلداست. طولانی ترین شب سال. شب دور هم بودن. آجیل و هندوانه خوردن. گفتن و خندیدن. فال گرفتن. بیدار ماندن. آرزو کردن. شبِ خانه مادربزرگ. آن پناهگاه ابدی. آرامش ماورایی. شب آب و آتش و نور و گرماست. شب تولد خورشید است. امشب شب یلداست. شب فیروزه و عقیق. شب انار و به. شب من و تو. شب من که انار بودم و تو که به بودی....
-
شعر روز
یکشنبه 24 آذرماه سال 1387 11:59
این شعر سعدی رو مثل خیلی دیگه از شعرای ایرانی، باید بیشتر از یک بار خوند، یک بار برای این که ببینی چه شعر عاشقانه بی نظیری است، یک بار برای آن که آرایه های ادبی بی شمارش را پیدا کنی. ببین: مثل کلاس آناتومی نیست؟ چشم، دل، دیده، پای. و یک یار دیگه برای این که حفظش کنی و مرتب با خودت بخونیش. در چشم من آمد آن سهی سرو بلند...
-
چرا دیو؟ چرا دلبر؟
یکشنبه 24 آذرماه سال 1387 11:48
همیشه یه سوال هایی تو ذهنت هست، سوال های بزرگ، سوال های کوچک، سوال های مهم، سوال های نه خیلی مهم. جواب بعضی سوال ها ساده است، یه کم فکر می کنی یا می پرسی، یادت می یاد، جواب بعضی سوال ها سخت تره، باید بیشتر فکر کنی، بیشتر ببینی، بیشتر بپرسی، بعضی سوال ها هم جواب ندارن، یا دارن ولی من و تو و آدمای دیگه نمی دونیم. اینا...
-
پارادوکس زندگی
سهشنبه 19 آذرماه سال 1387 13:00
بعضی ها می گن: با یه گل بهار نمیشه. بعضی ها می گن: در یک جوانه نیز شکوه بهار هست. بستگی به خودت داره که کدوم یک از این بعضی ها باشی. بعضی ها می گن: خدا در و تخته رو به هم جور می کنه. بعضی ها می گن: سیب سرخ برای دست چلاق خوبه. بستگی به خودت داره که کدوم یک از این بعضی ها باشی. بعضی ها می گن: 2 تا جواب بیشتر نیست: درست...
-
غنائم جنگی!
دوشنبه 18 آذرماه سال 1387 14:21
داره برف می آد. از اون برف های خوب بدون باد. ولی حسابی سرد شده. امروز صبح امتحان داشتم. خودمو از زیر قرآن رد کردم. داشتم خفه می شدم از گرما تا خرخره لباس پوشیده بودم! عصر هم امتحان دارم. عصر که چه عرض کنم، 7 تا 10 شب! هیچ کدوم از امتحان هام تو ایران یادم نیست تا 10 شب طول کشیده باشه حتی امتحان های قلم چی. الان باید...
-
در
جمعه 15 آذرماه سال 1387 22:34
اکنون من و او دو پاره یک واقعیتیم در روشنایی زیبا در تاریکی زیباست در روشنایی دوست ترش می دارم در تاریکی دوست ترش می دارم احمد شاملو
-
دنیا، جایی برای زیستن
جمعه 15 آذرماه سال 1387 10:44
این روزها از اون روزهایی یه که جا برای زندگی کردن تنگ شده. نمی خوام از خودم و مشکلات شخصی ام بگم. بحثم کلی یه. این بحران اقتصادی امریکا که ظاهرش خیلی بی ربط به من و ما و این زندگی های ساده و سالم و دور از سیاست به نظر می یاد، شدیدا رو زندگی من و تو تاثیر می ذاره. می دونم الان تو ایران گرونی بیداد می کنه. اینجا اما...
-
رابطه من و استاد هام
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1387 21:23
اصولا بین درس خواندن من و رابطه ام با استاد درس مربوطه یک رابطه خطی و مستقیم وجود داره، این جوری که هرچی استادم رو بیشتر قبول داشته باشم، بهتر برای درسش می خونم. خب البته این حرف از دهن یک بچه دبستانی یا حتی دبیرستانی عجیب نیست ولی من این اخلاق نُنُری ام رو تو سنین دانشگاهی هم حفظ کردم. من یه سال پشت کنکور فوق موندم...
-
شاد بودن هنر است
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1387 09:46
شاد بودن هنر است بشکفد بار دگر لاله رنگین مراد غنچه سرخ فرو بسته دل باز شود من نگویم که بهاری که گذشت آید باز روزگاری که به سر آمده آغاز شود روزگار دگری هست و بهاران دگر شاد بودن هنر است شاد کردن هنری والاتر لیک هرگز نپسندیم به خویش که چو یک شکلک بی جان شب و روز بی خبر از همه خندان باشیم بی غمی عیب بزرگی است که دور از...
-
ویروس دوستی
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1387 09:41
فیس بوک ویروسی شده! من از ۲ تا از دوستام ویروس رو گرفتم و به همه دوستای دیگه ام انتقال دادم. چه مزخرف. خیلی نامردی آقای ویروس ساز که نمی ذاری بچه های مردم شب امتحان یه نفس راحت بکشن. ولی حداقل یه خوبی داشت. دوستی که مدتها ازش خبر نداشتم ؛ مسج گذاشته بود در جواب ایمیل ویروسی ام! اسم روز:روژانو (دختر؛ کردی)=روز نو و...
-
روز
شنبه 9 آذرماه سال 1387 14:25
یک روز پاییزی بود. برگ های سرخ و زرد، روی شاخه درختان، تکان می خوردند یا در دست باد اسیر بودند یا سنگفرش خیابون را رنگ کرده بودند. هوا گرم و دلپذیر بود. من پشت چراغ قرمز ایستاده بودم و توجهی به این زیبایی نداشتم. امتحان داشتم، یادم نرود کرایه خانه رو بدهم، سر راه برگشت نان و سیب بخرم... چهارمی چه بود؟ هرچه فکر می کردم...
-
کابوس ها
شنبه 9 آذرماه سال 1387 14:07
نمی خواستم از کابوس هام برات بنویسم. از چیزایی که ازشون می ترسم. نه اینکه نخوام تو بدونی ، بیشتر برای اینکه خودم می خواستم ازشون فرار کنم. پشت سر بذارم شون. این که می گن از هرچی بدت بیاد، سرت می آد. ولی بعد فکر کردم بنویسم شون و بذارم تو یه جعبه (خیالی)، درشو ببند و بندازم دور. خیلی دور. آدم ترسویی نیستم. نمی گم خیلی...
-
سهراب ندای آغاز
شنبه 9 آذرماه سال 1387 09:48
کفش هایم کو چه کسی بود صدا زد : سهراب ؟ آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ مادرم در خواب است و منوچهر و پروانه و شاید همه مردم شهر شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد ونسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می روبد بوی هجرت می آید بالش من پر آواز پر چلچله ها ست صبح خواهد شد و به این کاسه آب آسمان هجرت خواهد...