چرا من و تو به احمقانه ترین وضع رمانتیک موجود، مثل قهرمان های قصه ها می مونیم که به هم نمی رسن و مزه قصه هم به همین نرسیدن شونه؟ چه کار کنیم که هم قصه مون، شاهکار زندگی مون مزه داشته باشه، هم من و تو به هم برسیم؟
بهت می گم چایش خوشبو ئه. می نویسی: چای دو غزاله.
خلی. مث خودم.