شبانهنگام- نیما

ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ " تلاجن"  سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم 

 شباهنگام

در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم.

نظرات 1 + ارسال نظر
داستان های کوتاه من دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:35 ق.ظ http://bekhealsho.blogfa.com/

سلام غزاله جان
شاد باشی بانو
شاد شاد شاد

ممنون بهزاد جان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد