دارم یه داستان می نویسم راجع به دو تا زن و زندگی این دو تا رو مقایسه می کنم. نمی دونم برای 8 مارچ آماده می شه یا نه ولی فکر نکنم. چیزی که هست در زندگی من، پاره وقت معنی ندارد.
امتحانم رو هم دادم. ولی هنوز یه چیزی روی دلم سنگینی می کنه. نمی دونم چیه. خیلی شبیه آب و هوای الانه. برف نمی آد، سرد هم نیست، ولی درخت ها خشک و خالی ان. گرماش نمی چسبه.
می گذره. می دونم.
چرا شب تا صبح!؟ صبح تا شب که بهتره
http://301040.blogsky.com
امیدوارم «خوش» ، بگذره ... :)
سلام
تموم که شد می تونیم بخونیمش؟
خوش و خرم باشی
سلام ... والا نمی دونم تو وب لاگم پستش کنم یا نه ولی خبرت می کنم. مرسی از اظهار علاقه ات p:
امیدوارم داستان خوبی از آب دراد :)
مممنون