دلم برای مامان تنگ شده و اون روزها که وسط امتحان ها داغ می کردم می گفتم: اَه اصلا حال درس ندارم. مامان می گفت عیب نداره بیا بریم قدم بزنیم. n بار امیرآباد رو گز کردیم. حرف زدیم. نقشه چیدیم. برای آینده. روزهای خوب. باز امتحان ها نزدیک شده، من دلم گرفته. برم دیگه. کوهی از کتاب و جزوه و وب پیج در انتظار منست. راستی این عنوانی که انتخاب کردم رو از یک جمله زیبا الهام گرفتم: آسیاب های خدا آهسته می گردند ولی قاطعانه. خدایا کمکم کن.
* مامان همیشه میگه به خودت بدهکارنباش. به جسمت و روحت برس. اونها هم وقتی تو بهشون نیاز داری بهت میرسن. باشه گلم. مواظب خودم هستم.
سلام وبلاگت زیبا بود
خوشحال میشم به وبلاگ منم سر بزنی
فقط نظر یادت نره
راستی اگه برای تبادل لینک یا لوگو حاضری خبرم کن
وبلاگ منو به نام ( ورود دخترا اکیدا ممنوع ! ) بنویس
چه جمله قشنگی ...