کمال هم نشین

کمال هم نشین در من اثر کرد/ وگرنه من همان خاکم که هستم

وااااااااااای اگه بدونی چقدر خوشحالم. کامکارها اومده بودن و من رو بگو که جایگاه ویژه بودم، باهاشون عکس گرفتم و حرف زدم. نمی دونم چرا ما نا خودآگاه فکر می کنیم سلبریتی ها موجوداتی غیر عادی هستن. شبیه ما نیستن.فرق دارن. ولی وقتی دیدم شون که آخی از فرودگاه تهران مستقیم اومدن رو صحنه برای اجرا دلم کباب شد. حالا چه عجله ای بود؟ محمود برگزار کننده مراسم بود و خیلی سنگ تمام گذاشت. شب خونه ایمان موندن و صبح زود رفتن مونتریال. بابا بی خیال یه کم آروم تر. هانا یه کم فشارش افتاده بود پایین و براش دکتر آوردن ولی سر صحنه همون جور با صلابت دف می زد. بیژن گفت سلام به پدرت برسون. اردوان موهاشو روشن و بلند کرده. هنوز بهش میاد. آخی. وای صبا هم که صداش یکه. امیر که خودش 2-3 هفته پیش کنسرت داشت، مث من اومده بود پشت صحنه و ذوق زده بود. آخه این ها خیلی دوست داشتنی اند.

البته.... به قول شمالی ها دیگه خرس پادشاهی تموم شد. درس، درس، درس، کار، کار، کار. کلی ریاضی دارم. مقاله نویسی، و یک کار خیلی مهم: آشپزی!!! یه غذای جدید به ذهنم رسیده می خوام امتحانش کنم. کوکو ی ماهی. خوردم، بهت می گم چطور شد.