نخبگان

دیدی بعضی ها چه قدرت کلامی دارن. نه حالا لزوما سخنورها و گوینده ها. همین آدم های معمولی. مثلا پدر بزرگم انقدر یه داستان رو قشنگ تعریف می کنه که حتی اگه 10 بار هم شنیده باشی (که معمولا این طوری هم هست)، باز هم برات جالبه، یا برادرم، خیلی به جا حرف می زنه، می دونه چی رو کِی بگه و این باعث میشه حتی اگه حرف خاصی نداشته باشه، باز جالب به نظر بیاد! من نمی دونم به کی رفتم؟! الان که دارم فکر می کنم اطرافیانم تو این زمینه همه از من توانا ترن. نه ولی، یه دوستی داشتم سارا که اونم خیلی مث من بود. دکتر امیدی هم خیلی اوقات سر اسامی معمولی حضور ذهن نداشت. خیلی اوقات از کش دادن های زیرکانه اش خوشم میومد که چه جوری ذهنش رو آروم آروم می ریزه رو دایره تا فکر پریشون شو جمع و جور کنه. یا چه جوری با دوباره پرسیدن از مخاطب، وقت رو به نفعِ فکر کردنِ خودش پس انداز می کرد. گمونم حضرت موسی هم از دسته ما بوده: واحلل عقده من لسانی....

ولی با این همه، صحبت های این جلسه استادanthropolgy  باعث شد یه امتیاز بزرگ به خودم بدم. استاد می گفت توانایی سخنوری در بین طبقه های پایین اجتماع معمولا بیشتره. خب این خیلی امیدوار کننده است چون من توانایی صحبت کردنم جزء برترین استعداد هام نیست. و حالا می تونم خودم رو جزء نخبه ها جا بزنم! مخصوصا وقتی بیشتر خوشحال شدم که گفت نویسنده ها عموما نصف اون توانایی که در نوشتن دارند در صحبت کردن ندارن.... ایول.

و حالا این نویسنده نخبه تلاش می کنه برای بهتر صحبت کردن! اول از همه: خود را باور کن. دوم: گوش کن، فکر کن، آرام و آهسته و کم بگو. سوم: همین دیگه، شب به خیر!