ای مرغ سحر! چو این شب تار / بگذاشت ز سر سیاهکاری، وز نفحه ی روح بخش اسحار / رفت از سر خفتگان خماری، بگشود گره ز زلف زرتار / محبوبه ی نیلگون عماری، یزدان به کمال شد پدیدار / و اهریمن زشتخو حصاری ، یاد آر ز شمع مرده یاد آر ای مونس یوسف اندرین بند / تعبیر عیان چو شد ترا خواب، دل پر ز شعف، لب از شکرخند / محسود عدو، به کام اصحاب ، رفتی برِ یار و خویش و پیوند / آزادتر از نسیم و مهتاب، زان کو همه شام با تو یک چند / در آرزوی وصال احباب ، اختر به سحر شمرده یاد آر چون باغ شود دوباره خرّم / ای بلبل مستمند مسکین وز سنبل و سوری و سپرغم / آفاق، نگار خانه ی چین، گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم / تو داده ز کف زمام تمکین ز آن نوگل پیشرس که در غم / ناداده به نار شوق تسکین، از سردی دی فسرده، یاد آر ای همره تیهِ پور عمران / بگذشت چو این سنین معدود، و آن شاهد نغز بزم عرفان / بنمود چو وعدِ خویش مشهود، وز مذبح زر چو شد به کیوان / هر صبح شمیم عنبر و عود، زان کو به گناهِ قوم نادان / در حسرت روی ارض موعود، بر بادیه جان سپرده ، یاد آر چون گشت ز نو زمانه آباد / ای کودک دوره ی طلائی وز طاعت بندگان خود شاد / بگرفت ز سر خدا ، خدائی ، نه رسم ارم ، نه اسم شدّاد، / گِل بست زبان ژاژخائی ، زان کس که ز نوک تیغ جلاد / مأخوذ به جرم حق ستائی پیمانه ی وصل خورده یاد آر اثر استاد علی اکبر دهخدا |