چله نشین تو شدم، و سایر افعال ربطی

در دستور زبان فارسی دوران دبیرستان درسی داشتیم در مورد افعال ربطی: هستن، بودن، شدن، گشتن، گردیدن، رفتن. این فعل ها یه کم عجیب غریب بودن چون در تقسیم بندی معمول بقیه فعل ها جا نمی شدن و با همین تعداد کم، ساز خودشون رو می زدن. نمی دونم امروز چطور شد که این شعر تو سرم چرخید: خام بدم، پخته شدم، سوختم، کنایه از تغییراتی که با گذشت زمان در راوی پدیدار شده، یا: دولت عشق آمد و من، دولت پاینده شدم.

یه مشکلی دارن این افعال شرطی. فاعل جمله کیه؟ (لطفا دقت کن که این با فعل مجهول فرق می کنه ها که فاعل معلوم نیست یا مهم نیست یا نمی خواهیم بهش اشاره کنیم.) مثلا وقتی می گیم هوا سرد شد، فاعل هواست؟ یا یه کسی هوا رو سرد کرده؟ یا در جمله: خوب شدم. فکر نمی کنم فاعل من باشم، یه چیزی من رو خوب کرده. حالا اگه تا اینجا گیجت نکرده باشم، هنوز یه مطلب دیگه هست:

حتما راجع به تئوری وورف (Whorf Hypothesis) شنیدی که می گه زبان روی تفکر تاثیر می ذاره. حالا ببین. مثلا یه دانش آموز بعد از اعلام نتایج امتحان می فهمه نمره اش 20 شده. چی می گه؟ 1- 20 شدم. 2- 20 گرفتم. حالا یک دانش آموز دیگه، اگه نمره بد بگیره مثلا تک بشه، چی می گه؟ 1- تک شدم. 2- حالت دومی در کار نیست! من تا حالا نشنیده ام کسی بگه: تک گرفتم. اصلا این جمله در فارسی متداول نیست.

حالا چی می خوام بگم؟ من فکر می کنم این تا حدی دید ما رو بیان می کنه نسبت به نتایجی که می گیریم. نتیجه موفقیت آمیز رو ممکنه به خودمون نسبت بدیم و حاصل تلاش خودمون بدونیم (20 گرفتم) اما نتیجه نا موفق رو تنها حاصل شرایط دیگر فرض می کنیم، محیط، اطراف، دیگران (تک گرفتم).

شاید این یه کمی از احساس عدم مسوولیت بعضی از ماها رو روشن کنه.