انار

هرگز چیزی از شوهرش نخواسته بود، نه که دلش نخواسته باشد، اما همیشه ترجیح داده بود فاطمه شرمنده دلش باشد تا علی شرمنده فاطمه. این فقط سفارش پدرش نبود، خودش می ترسید شرمندگی همسرش را ببیند. اینگونه بود که علی با دیدنش همه‌ی غم ها را از یاد می برد . اما این بار با همیشه فرق داشت. فاطمه به شدت بیمار بود و علی برای بار سوم از او خواسته بود آنچه میل دارد بگوید تا مهیا کند. دو بار از بیان خواسته‌اش امتناع کرده بود ولی این بار علی او را به حق خودش قسم داده بود، علی کم در دلش عزیز نبود، پس دهان گشود: «انار».

علی برای برآوردن نخستین خواسته‌ی همسرش از خانه بیرون رفت. چه لذتی داشت دیدن فاطمه هنگام دیدن انار . بالاخره انار خوشبخت خریده شد و علی به سمت خانه به راه افتاد. بین راه صدایی شنید. بیماری در گوشه‌ی خرابه ای می نالید. جلو رفت، سرش را به دامن گرفت و او را نوازش کرد، پرسید: «چه میل داری؟» و برای بار اول شنید: «انار!» چه باید می کرد؟ بین خواسته فاطمه و خواست خدا که از حلقوم این مرد برخاسته بود کدام را انتخاب می کرد؟ انار را به دو نیم کرد، نیمی برای فاطمه و نیمی برای خدا. نیمه خدا را کم کم در دهان پیرمرد گذاشت پس از آن دوباره پرسید : «چیزی میل داری؟» و شنید: «نیمه دیگر انار» اما این سهم فاطمه بود، آن هم برای برآوردن نخستین خواسته‌اش، باید انتخاب می کرد بین فاطمه و خدا. فاطمه از او بود، مثل خودش بود. پس با فاطمه همان کرد که با خودش می کرد. بین خود و خدا، البته خدا. نیمه‌ی دیگر انار را هم به پیرمرد داد و با همان حال روانه خانه شد. خدا به علی رحم کرد یا فاطمه نمی دانم، کدام سخت تر است؟ مردی شرمنده همسرش شود یا زنی شرمندگی شوهرش را ببیند؟ وارد خانه شد و فاطمه را مشغول خوردن انار دید. اگر علی خدا را فراموش نکرده، خدا چرا باید علی را فراموش کند؟ پس خدا هم با علی مثل خودش معامله کرد. ظرف اناری از طرف علی برای فاطمه فرستاد نه علی شرمنده فاطمه شد و نه فاطمه شرمندگی علی را دید!  

 

منبع: نامعلوم