عطار » دیوان اشعار » غزلیات

عزم آن دارم که امشب نیم مست / پای کوبان کوزه‌ی دُردی به دست

سر به بازار قلندر در نهم / پس به یک ساعت ببازم هرچه هست

تا کی از تزویر باشم رهنمای / تا کی از پندار باشم خودپرست

پرده‌ی پندار می‌باید درید / توبه‌ی زهاد می‌باید شکست

وقت آن آمد که دستی بر زنم / چند خواهم بودن آخر پای‌بست

ساقیا در ده شرابی دلگشای / هین که دل برخاست غم در سر نشست

تو بگردان دور تا ما مردوار / دور گردون زیر پای آریم پست

مشتری را خرقه از سر برکشیم / زهره را تا حشر گردانیم مست

پس چو عطار از جهت بیرون شویم / بی جهت در رقص آییم از الست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد